شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مشوم، بدشگون، بداغر، شنار، نامیمون، سبز قدم، خشک پی، پاسبز، بدیمن، بدقدم، نامبارک، تخجّم، مرخشه، شمال، میشوم، منحوس، نافرّخ، نحس، سیاه دست برای مثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
شوم، کسی که هر کجا پا بگذارد بدبختی و مصیبت پیدا شود، مَشوم، بَدشُگون، بَداُغُر، شَنار، نامِیمون، سَبز قَدَم، خُشک پِی، پاسَبز، بَدیُمن، بَدقَدَم، نامُبارَک، تَخَجُّم، مَرَخشِه، شِمال، مَیشوم، مَنحوس، نافَرُّخ، نَحس، سیاه دَست برای مِثال نه درد است طبیب ژاژخای است / که گاهی سرخ رو گه سبزپای است (امیرخسرو- مجمع الفرس - سبزپا)
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانه، سبزک، کاسکینه، سبزگرا، کلاغ سبز، سبزه قبا
سبزه، گیاه سبز، صراحی که از شیشۀ سبز ساخته شده باشد، بنگ پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کاسانِه، سَبزَک، کاسکینِه، سَبزگَرا، کَلاغ سَبز، سَبزِه قَبا
پرنده ای که تند و تیز پرواز کند، پرندۀ تیزپر، تیزپر، برای مثال ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبک پر است (اثیرالدین اخسیکتی - ۴۷)
پرنده ای که تند و تیز پرواز کند، پرندۀ تیزپر، تیزپر، برای مِثال ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ / آن چابکی که در پر باز سبک پر است (اثیرالدین اخسیکتی - ۴۷)
کنایه از مدبر. (آنندراج) ، بدبخت. (آنندراج). شوم قدم. (انجمن آرا) : چو سرسبزی خواجه باشد بجای چه اندیشه از دشمن سبزپای. امیرخسرو (از آنندراج). سر خسرو ز سبزی بر سها باد غبار سبزپایان زو جدا باد. میرخسرو (از رشیدی). رجوع به سبزپا شود
کنایه از مدبر. (آنندراج) ، بدبخت. (آنندراج). شوم قدم. (انجمن آرا) : چو سرسبزی خواجه باشد بجای چه اندیشه از دشمن سبزپای. امیرخسرو (از آنندراج). سر خسرو ز سبزی بر سها باد غبار سبزپایان زو جدا باد. میرخسرو (از رشیدی). رجوع به سبزپا شود
مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان) (آنندراج). به لغت اصفهانی اسم شقراق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). شقرّاق. مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الارب). رجوع به سبزگرا و سبزک و سبزه قبا شود، کنایه از بنگ و آن کیفی باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
مرغی است که آن را سبزک خوانند و آن سبز میباشد بسرخی مایل و تاجی هم دارد. (برهان) (آنندراج). به لغت اصفهانی اسم شقراق است. (تحفۀ حکیم مؤمن). شِقِرّاق. مرغی است کوچک با خجک های سرخ و سبز و سیاه و سپید. (منتهی الارب). رجوع به سبزگرا و سبزک و سبزه قبا شود، کنایه از بنگ و آن کیفی باشد معروف. (برهان) (آنندراج)
تیزپرواز. (آنندراج). تیزپر. تیزرو. مسرع: نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر ما بسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است. ناصرخسرو. ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ آن چابکی که در پر باز سبکپر است. اثیر اخسیکتی. بس سبکپر مپر ای مرغ که می نامه بری تا ز رخ پای ترا خردۀ زر بربندم. خاقانی. روان شد در هوا باز سبکپر جهان خالی شد از کبک و کبوتر. نظامی. از آن باغ سبکپرمانده پر داغ جهان تاریک بر وی چون پر زاغ. نظامی
تیزپرواز. (آنندراج). تیزپر. تیزرو. مسرع: نه همه بینی کاین چرخ کبود از بر ما بسی از مرغ سبکپرتر و پرّنده تر است. ناصرخسرو. ننهاده اند در پر جغد و غراب و زاغ آن چابکی که در پر باز سبکپر است. اثیر اخسیکتی. بس سبکپر مپر ای مرغ که می نامه بری تا ز رخ پای ترا خردۀ زر بربندم. خاقانی. روان شد در هوا باز سبکپر جهان خالی شد از کبک و کبوتر. نظامی. از آن باغ سبکپرمانده پر داغ جهان تاریک بر وی چون پر زاغ. نظامی
تیزرو. تند: بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی. این پیرجهانگرد سبک پی بندیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی. سنایی. سبک پی چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. سعدی (بوستان). بت نغمه امشب سبک پی شده سراسر ره کوچۀ نی شده. ملا طغرا (از آنندراج)
تیزرو. تند: بر اشتران سبک پی همی نهاد سبک شکارها که بر او تیر برده بود بکار. فرخی. این پیرجهانگرد سبک پی بِنَدیده ست در گردش خود چون تو گرانمایه جوانی. سنایی. سبک پی چو یاران بمنزل رسند نخسبد که واماندگان از پسند. سعدی (بوستان). بت نغمه امشب سبک پی شده سراسر ره کوچۀ نی شده. ملا طغرا (از آنندراج)
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند
تیزرو، تند تند رو تیز رو، گریز پا، پیاده ای که در هر منزل میگذاشتند تا خبر و نامه را به پیاده دیگر رساند تا بمقصد رسد، اسبی که در هر منزل جهت پیک تعیین میکردند